قانون های نانوشته‌ای در زندگی ما انسان‌ها وجود دارند که کسی آنها را به ما یاد نمی‌دهد و گوشزد نمی‌کند. درباره همه چیزهای بدیهی به ما می‌گویند اما این قوانین را باید با تجربه یاد بگیریم و گاهی هم برای آنها هزینه‌های زیادی باید بپردازیم. دانستن این قوانین، رشد فردی را به کار و زندگی‌مان می‌آورند و از ما انسان‌هایی بهتر با اشتباهات کمتری می‌سازند.

۱. قانون کانینگهام

این روزها، یکی از روش‌های شایع برای تحقیقات بازار و کسب اطلاعات درباره موضوعی استفاده از فضای آنلاین است. به طور مثال، فرض کنید ایده‌‌ی تولید یک دوره آموزشی دارید. برای اینکه سر در بیاورید که آیا دوره شما با استقبال روبرو می‌شود یا خیر به شبکه‌های اجتماعی سر می‌زنید. آنجا پرسشی مطرح می‌کنید و انتظار دارید مخاطبان با پاسخ‌شان به شما کمک کنند. اما متعجب می‌شوید وقتی می‌بینید چندان به سوال شما که به دنبال پاسخ درست است توجه نمی‌کنند.

اینجاست که قانون کانینگهام، ارايه شده توسط آقای هاوارد جی. کانینگهام، به ما کمک زیادی می‌کند. کافی است به جای پرسیدن سوال، یک پاسخ منفی برای سوال‌تان منتشر کنید تا ببینید مردم چطور دست به کار شده و تلاش کنند به شما پاسخ درست را نشان بدهند. این یکی از تکنیک‌ها در تولید محتواست که دن نوریس در کتاب ماشین محتوا آن را روشی موثر درتمایز می داند. او آن را موضع مخالف گرفتن می‌نامد. به این فکر کنید که از این قانون چطور می‌شود در مسیر رشد فردی استفاده کرد.

قانون کانینگهام می‌گوید: بهترین راه برای یافتن پاسخ درست در اینترنت، پرسیدن سوال درست نیست بلکه پست کردن پاسخ اشتباه است. چرا؟ چون مردم به انتقاد کردن از دیگران بیشتر از کمک کردن به آن‌ها علاقه دارند.

قانون کانینگهام

۲. اثر استرایسند

آیا تا به حال در موقعیتی بوده‌اید که بخواهید موضوعی را پنهان کنید؟ مثلا خبری بوده که خواسته‌ باشید به جایی درز نکند. یا چیزی بوده که خواسته باشید کسی آن را نبیند. یا چیزهای قیمتی را در خانه سعی کرده‌اید مخفی کنید. چقدر در انجام این کارها موفق بوده‌اید؟ معمولا به ندرت این تلاش‌ها منجر به موفقیت شده‌اند. برعکس وقتی سعی کرده‌اید آن شی ارزشمند را در جای بی‌ارزشی بگذارید شانس کمتر دیده شدنشان را بالاتر برده‌اید.

خانم باربارا استرایسند خواننده آمریکا اولین بار سبب مطرح شدن ایده‌ی اثر استرایسند شد. او تلاش می‌کرد عکس اقامت‌گاهش در ملیبوی کالیفرنیا، در سال ۲۰۰۳ را حذف کند. اما تلاش‌هایش به صورت معکوس موجب جلب توجه بیشتر عموم به آن عکس شد. در نتیجه او پی برد تلاش در جهت معکوس آن نتیجه‌ای که دنبالش هستیم می‌تواند شانس رسیدن به موفقیت را بیشتر کند. می‌خواهید چیزی بیشتر و بهتر دیده شود؟ تلاش کنید آن را مخفی کنید. فیلم‌های ممنوعه‌ای بوده‌اند که بسیار بیشتر از فیلم‌های اکران شده‌ دیده شده‌اند.

حتی به نظر می‌رسد اثر استرایسند در هر دو جهت کاربرد داشته باشد. می‌خواهید چیزی دیده شود؟ آن را پنهان کنید. می‌خواهید چیزی دیده نشود؟ آن را در برابر دید قرار دهید. از دید رشد فردی، اگر فلان آدم حرف نادرستی درباره ما می‌زند شاید رها کردنش بهترین راه باشد تا اینکه با تلاش آن را محبوب‌تر کنیم. 

اثر استرایسند می‌گوید: در برخی موارد، تلاش برای از بین بردن یک ایده می‌تواند منجر به محبوبیت بیشتر آن شود. کتاب‌های ممنوعه و آلبوم‌های موسیقی‌ای که به دلیل توقیف شدنشان محبوب می‌شوند، نمونه‌های بارزی از این اثر هستند.

اثر استرایسند 

۳. اثر دانینگ کروگر

شاید شما هم با کسانی که روی خودشان بیش از حد حساب می‌کنند برخورد داشته باشید. نمی‌دانم، شاید ما هم یکی از آنها باشیم. کسانی که برای شغل‌هایی اپلای می‌کنند و فکر می‌کنند حتما پذیرفته می‌شوند در حالیکه به هیچ وجه در حد آنها نیستند. یا کسانی که کم هم نیستند و در فضای انلاین و شبکه‌های اجتماعی ادعاهای بی‌حساب و کتاب می‌کنند. یا کسانی که در مسابقات استعدادیابی، مثلا در آواز، بدون هیچ ترسی، طوری ظاهر می‌شوند که گویی بهترین در آن رشته هستند. همه این افراد دچار وجه مشترکی هستند که اثر دانینگ کروگر نامیده می‌شود.

آشنا بودن با اثر دانینگ کروکر به ما کمک می‌کند در مسیر رشد فردی قدم معناداری برداریم. یا در چیزی که خوب نیستیم ادعا نکنیم، یا اگر برای موضوعی می‌خواهیم اپلای کنیم اول خودمان را برای آن آماده کنیم. این یعنی رزومه منفی از خودمان به جا نمی‌گذاریم و وقت و انرژی‌مان را هم بیهوده تلف نمی‌کنیم. این مصداق عینی رشد فردی و انسان بهتری شدن است.

اثر دانینگ کروگر معرف افرادی است که دانش کمی در یک رشته دارند اما اغلب شایستگی خودشان را در مقایسه با افراد با تجربه‌تر، بیشتر ارزیابی می‌کنند. شوی تلویزیونی امریکن آیدل، نمونه‌ی بسیار خوبی بود از خواننده‌های آماتوری که توانایی خود را در آواز خواندن بیش از آنچه بود ارزیابی می‌کردند.

اثر دانینگ کروگر

۴. اثر لیندی

دو مورد را در نظر بگیرید: کتابی که تنها ۲ سال است منشر شده و کتابی که ۲۰ سال است هر سال منتشر می‌شود و فروش می‌رود. به نظر شما شانس انتشار کدامیک از این کتاب‌ها، به طور مستمر، در ۲۰ سال آینده بیشتر است؟ احتمالاً کتابی که تا حالا بشتر عمر کرده بود، درست است؟ مثالش کتاب‌های شعرای ما حافظ و فردوسی و سعدی است. آنها چند صد سال است که هستند، پس به احتمال زیاد چند صد سال دیگر هم خواهند بود. این پدیده را اثر لیندی می‌نامند.

اثر لیندی می‌گوید عمر چیزهای فانی و فاسد شدنی مانند غذا، با افزایش سن کاهش می‌یابد. اما عمر چیزهای فاسد نشدنی مانند ایده‌ها، با افزایش سن افزایش می‌یابد. ایده‌هایی که به احتمال زیاد در ۱۰۰۰ سال آینده وجود خواهند داشت، ایده‌هایی هستند که در ۱۰۰۰ سال گذشته هم وجود داشته‌اند.

اثر لیندی

۵. سوگیری تاییدی

اگر وضعیت فعلی‌مان را با ۱۰ سال پیش مقایسه کنیم چقدر تغییر در آن می‌بینیم؟ نمی‌دانم، شاید بگویید چرا باید تغییر کنیم؟ شاید معتقد باشید که در همان چیزی که هستیم اگر در طول ۱۰ سال بهتر شویم کافی است و نیازی به تغییر نیست. اما تغییر یعنی از ناحیه امن بیرون زدن و ابعاد جدید شخصیت و توانایی‌مان را کشف کردن. اگر اینگونه فکر می‌کنیم در نتیجه‌اش ۱۰ سال آینده می‌توانیم انسان کاملاً متفاوت و بهتری باشیم.

خوب، اگر به تغییر باور داریم، چطور راه تغییر را باید باز بگذاریم؟ درباره خارج از چهارچوب فکر کردن شنیده‌اید؟ اینکه همیشه دری باز بگذاریم تا اگر حرف نو و ایده‌ جدیدی مطرح می‌شود بشنویم و ببینیم و بتوانیم آن را بررسی کنیم. اگر اینطوری باشد فرصت‌های تغییر زیادی وجود خواهند داشت. در جهت مخالف خارج از چارچوب فکر کردن، سوگیری تاییدی قفل محکمی است که می‌تواند ما را همانی نگه دارد که بوده‌ایم و درب رشد فردی را به روی ما ببندد.

سوگیری تاییدی می‌گوید ما برای پذیرش ایده‌هایی که با باورهایمان هم‌خوانی ندارند، شواهد بسیار قوی می‌خواهیم در حالی که برای ایده‌هایی که با باورهایمان هم‌سو هستند، شواهد بسیار ضعیف را می‌پذیریم.

سوگیری تاییدی

۶. قانون هیک

چقدر در زندگی با موقعیت‌های سخت در تصمیم‌گیری روبرو بوده‌اید؟ مهاجرت آری یا نه؟ تغییر شغل آری یا نه؟ خرید این یا آن؟ کدامیک تصمیم بهتری است؟ این لیست انتها ندارد و همانطوری که می‌بینید ما دائماً با انتخاب از بین چند گزینه روبرو هستیم. توسعه‌یافتگی و رشد فردی مترادف قدرت تصمیم‌گیری بهتر داشتن است.

اما چطور می‌شود انتخاب و تصمیم‌گیری را ساده‌تر کرد؟ تعداد گزینه‌ها چه تاثیری برای زمان و همچنین کیفیت تصمیم‌گیری دارد. دو روان‌شناس بریتانیایی و آمریکایی به نام‌های ویلیام ادموند هیک و ری‌ هیمن روی این موضوع کار کردند. آنها دریافتند زمان لازم برای تصمیم‌گیری با اضافه شدن تعداد انتخاب‌ها به صورت لگاریتمی رشد می‌کند. بر اساس یافته‌های آنها شرکت‌ها سعی کردند محصولاتشان با تعداد گزینه‌های کمتری بسازند.

قانون هیک می‌گوید تلاش لازم برای تصمیم‌گیری، با افزایش تعداد گزینه‌ها افزایش می‌یابد. هر چه گزینه‌های بیشتری ارائه دهید، تصمیم‌گیری برای مشتریان سخت‌تر می‌شود. به همین دلیل است که هم‌اکنون اکثر شرکت‌ها، محصولاتی با گزینه‌های کمتر تولید می‌کنند.

قانون هیک

۷. قانون براندولینی

شاید با شرایطی روبرو شده باشید که در آن درباره شما یا دیگران حرف مزخرف و اشتباهی می‌زنند. در این موقعیت به طور طبیعی کاری که ما می‌کنیم تلاش برای از بین بردن آن است. به نظرتان اولین بار برای تولید آن حرف چقدر وقت صرف شده است؟ هر چقدر که بوده باشد، وقتی که برای از بین بردنش باید صرف کنیم بسیار بیشتر است. آخر سر هم شاید نشود به طور کامل در آن موفق شد. شاید برای همین باشد که بعضی معتقدند اگر رشد فردی کافی پیدا کرده باشیم در این شرایط هیچ توضیحی نباید بدهیم.

اولین بار در سال ۲۰۱۳ برنامه‌نویس ایتالیایی آلبرتو براندولینی این مسئله را فرموله کرده و در قالب قانون براندولینی مطرح کرد. چیزی که در دنیای اینترنت به اصل عدن تقارن مزخرف‌جات هم مشهور است.

قانون براندولینی می‌گوید مقدار تلاشی که برای از بین بردن اطلاعات نادرست لازم است، به مراتب بیشتر از میزان تلاشی است که برای ایجاد این اطلاعات لازم داریم. به همین دلیل است که اطلاعات نادرست به طور گسترده در اینترنت پخش می‌شوند.

قانون براندولینی

۸. انگل‌ فرهنگی

شما هم فکر می‌کنید محتوای زرد بهتر جواب می‌دهد؟ حق دارید چون بر اساس قانون انگل فرهنگی باورها، عقاید، و اخبار نادرست بیشتر و گسترده‌تر بین مردم پخش می‌شوند. آیا متاثر از این هستید که حرف یک معتاد در اینترنت به سادگی پخش می‌شود اما یک حرف علمی نه؟ همه اینها مواردی هستند که از قانون انگل فرهنگی تبعیت می‌کنند.

انگل فرهنگی یعنی اینکه باورها و عقایدی که به طور گسترده در جامعه پخش شده‌اند، بیشتر از عقاید و باورهای صحیح به دیگران منتقل می‌شوند. اخبار جعلی، نمونه‌ای از ایده‌هایی است که با وجود نادرست بودن، به سرعت بین مردم پخش می‌شوند.

انگل فرهنگی

۹. باورهای تجملی

قبلاً نماد زندگی تجملی و اشرافی کالا و الما‌ن‌های اشرافی بودند. طبقه اشرافی و متمول با کالاهای لوکس‌شان زندگی تجملی‌شان را به رخ دیگران می‌کشیدند و تحمیل می‌کردند. امروزه اما افکار تجملی بیشتر از کالاها ابزار نمایش سطح بالای رفاه و اقتصاد جامعه بودن است. مهم نبودن نهاد خانواده، مهم و کاربردی نبودن دینداری، نتیجه بخش نبودن تک‌همسری نمونه‌هایی از باورهای تجملی در جوامع ثروتمند آمریکا گزارش شده‌اند.

این که آنها دوست دارند افکار تجملی‌شان را نشان بدهند به اختیار خودشان است. اما ایراد کار در آنجاست که آنها به دلیل نفوذ و قدرت‌شان قانون‌هایی را به تصویب می‌رسانند که هزینه آن را طبقه متوسط و پایین جامعه باید بپردازند.

باورهای تجملی باورهایی که موقعیت طبقه‌ی بالای جامعه را مستحکم می‌کنند در حالی که برای طبقه‌ی پایین جامعه، هزینه‌ها و پیامدهایی به همراه دارند. مثال: اشرافی که از برچیده شدن پلیس حمایت می‌کنند در حالی که خودشان در جوامع حفاظت‌شده‌ی خصوصی زندگی می‌کنند و محله‌های فقیرتر باید عواقب این تصمیم آن‌ها را متحمل شوند.

باورهای تجملی

۱۰. اثر فریب‌گر

وقتی مثلاً در سینما می‌خواهید پاپ‌کورن بخرید و می‌بینید قیمت بسته متوسط و بزرگ نزدیک به هم است چکار می‌کنید؟ به احتمال زیاد بسته بزرگ را می‌خرید. این پدیده اثر فریب‌گر نامیده می‌شود و در موقعیت‌های زیادی کاربرد دارد. به عنوان مثال در منوی خیلی از رستوران‌ها یک آیتم بسیار گران‌قیمت دیده می‌شود که نقش فریب‌گر را بازی می‌کند. هدف رستوران‌دار این نیست که مشتری این آیتم را خریداری کند، بلکه وجود این آیتم، دومین آیتم گران‌قیمت صورت‌غذا را در نظر مشتری جذاب‌تر جلوه می‌دهد. رشد فردی تنها در حرف‌های خوب زدن و خوب به نظر رسیدن نیست. اینکه بدانیم چه کاری درست است شاید حتی مهم‌تر باشد.

اثر فریب‌گر می‌گوید اعداد نامتقارن می‌توانند بر درک ما از آنچه برایمان قابل قبول است تاثیر بگذارند. سینماها با همین ترفند پاپ‌کورن بیشتری می‌فروشند. با افزایش غیرمنطقی قیمت سایز متوسط، بزرگ‌ترین محصول را به جذاب‌ترین گزینه تبدیل می‌کنند. (کوچک: ۳.۵۰ دلار، متوسط: ۶ دلار، بزرگ: ۶.۵۰ دلار)

اثر فریبگر

۱۱. سوگیری انگیزشی

دوستی قدیمی، سالیان دور در یک گفتگو می‌گفت هر انسانی قیمتی دارد اما همه رو می‌شود با پول خرید. در آن سن و سال حرف او برای من قابل پذیرش نبود، اما کم‌کم به تجربه مفهوم حرف او را فهمیدم. این مثال به خوبی اثر انگیزه‌های مختلف بر رفتار انسان را نشان می‌دهد. یکی به خاطر پول، یکی به خاطر روابط عاشقانه، و یکی به دلیل روابط خانوادگی رفتارهایی ممکن است بکند که کسی انتظارش را ندارد. این پدیده را سوگیری انگیزشی می‌نامند. یک رشد فردی توسعه‌ یافته سوگیری انگیزشی کنترل شده‌ای از خود بروز می‌دهد.

انگیزه‌های قوی می‌توانند منجر به انتخاب باور‌های نادرست و غلط در افراد شوند. «سخت است به یک انسان چیزی را بفهمانیم که حقوق ماهیانه‌اش به نفهمیدن آن چیز بستگی دارد.» (آپتون سینکلر)

سوگیری انگیزشی

۱۲. سوگیری رفتار متقابل

فلانی ما را دعوت کرده، ما هم باید کاری برایش بکنیم. او ما را دوبار دعوت کرده، ما هم باید دعوتش کنیم. این مثال‌ها آشنا به نظر می‌رسند، اینطور نیست؟ خصوصاً در فرهنگ‌هایی مشابه با فرهنگ ما این رفتار بسیار دیده می‌شود، چیزی که به آن سوگیری رفتار متقابل می‌گویند. تا اینجا خیلی هم بد شاید نباشد اما متاسفانه این نوع از سوگیری در رفتارهای منفی هم اتفاق می‌افتد. آیا تمایل دارید کار بدی که در حق‌تان شده است را جبران کنید؟ اگر بله شاید درباره سطح رشد فردی شما باید با تردید نگاه کرد.

دکتر رابرت چالدینی، پس از تحقیقات فراوان، سوگیری رفتار متقابل رو قدرتمند توصیف کرد که در نتیجه آن مردم ممکن است در مواقعی که نیاز به درخواستی از دیگران دارند چون نمی‌توانند متقابلاً آن را جبران کنند از درخواست‌شان صرفنظر می‌کنند. این می‌تواند هزینه‌های روحی و روانی زیادی بر افراد و جامعه تحمیل کند.

ما خود را موظف می‌دانیم که زحمت افرادی که در حقمان لطفی کرده‌اند را جبران کنیم. مثال: وقتی پیشخدمت‌ها همراه با صورت حساب، آبنبات نعنایی رایگان بدهند، میزان انعام دریافتیشان تا ۱۴ درصد افزایش می‌یابد.

سوگیری رفتار متقابل

۱۳. میل به تقلید

یک روز صبح از خواب بیدار شدم و احساس کردم می‌خواهم در مسابقه ماراتن شرکت کنم، همان کاری که دوستانم در دهه سی سالگی انجام دادند. به این ایده رسیدم که ویرگول بهترین پلتفرم برای نوشتن مقاله در فضای آنلاین است، چرا که دیگران هم همین کار را می‌کنند. امروز تصمیم گرفتم یک سگ بخرم، شاید الان در دوران کرونا زمان خوبی برای این تصمیم باشد، اما حقیقت این است که همه دوستانم دارند و من ندارم. به همه این مثال‌ها که نگاه کنید رگه‌هایی از میل به تقلید در آنها می‌بینیم. رشد فردی یعنی انجام آن کاری که درست است نه آن کاری که دیگران هم انجام می‌دهند.

مردم تمایل دارند با تقلید از الگوهایشان، شبیه به آن‌ها شوند. به همین دلیل ورزشکارانی مانند لبرون و رونالدو برای پوشیدن نایکی، دستمزد زیادی دریافت می‌کنند. مردم فکر می‌کنند با پوشیدن لباس‌هایی که الگوهایشان می‌پوشند، می‌توانند بیشتر شبیه به آن‌ها شوند.

میل به تقلید

۱۴. ریسک‌گریزی

این عبارت معروف را از مارک زاکربرگ شنیده‌اید: “بزرگترین ریسک ریسک نکردن است. در دنیایی که به سرعت در حال تغییر است بهترین و تنها استراتژی برای شکست ریسک نکردن است.” با این حال بیشتر ما انسان‌ها تلاش می‌کنیم ریسک را به حداقل برسانیم. این ناشی از طبیعت ما انسان‌ها برای بقاست، ریسک را حداقل می‌کنیم تا شانس بقا را بالا ببریم. این خصلت در خرید، در خوراک، در تصمیم‌گیری، و بسیاری از جنبه‌های زندگی ما را رها نمی‌کند.

اگر در زندگی ریسک نمی‌کنید یعنی شانس شکست‌تان را بالاتر می‌برید. کسانی که حاضر نمی‌شوند ریسک کرده و به عنوان دغدغه جانبی منبع درآمدی دومی درست کنند در واقع در لبه شکست خوردن قرار می‌گیرند. کسانی که ریسک رفتن به شهر دیگر، تجربه موقعیت‌های جدید، و خیلی موارد مشابه را به خرج نمی‌دهند و رشد فردی را به زندگی‌شان نمی‌آورند در آستانه شکست قرار می‌گیرند.

ما معمولاً در خرید محصولات تردید می‌کنیم چون از احساس پشیمانی‌ای که ممکن است بعد از خریدن آن جنس به سراغمان بیاید متنفریم. به همین دلیل شرکت‌هایی مانند نتفلیکس، دوره‌های آزمایشی رایگان ارائه می‌دهند تا با احساس ریسک‌گریزی ما مقابله کنند.

ریسک‌گریزی

 ۱۵. گریز از عدم قطعیت

حتماً شنیده‌اید که می‌گویند “بکش و راحتم کن!” این عبارت وقتی استفاده می‌شود که در شرایط عدم قطعیت هستیم و ترجیح می‌دهیم حتی بدترین نتیجه عایدمان شود اما از عدم‌قطعیت خلاص شویم. انتظار برای نتیجه یک آزمون مثل کنکور، یا یک آزمایش پزشکی هم نمونه‌های دیگر آن هستند.

این پدیده پس از پارادوکس اِلزبرگ در سال ۱۹۶۱ مورد توجه قرار گرفت. داستان از این قرار بود که فرض کنید به شما دو کیسه‌ هر کدام حاوی ۱۰۰ گوی قرمز و سیاه می‌دهند که در اولی تعداد گوی‌های قرمز و سیاه مساوی اما درباره تعداد رنگ گوی‌ها در کیسه دوم نمی‌دانیم. اگر از شما بخواهند یک گوی به صورت تصادفی از یکی از گوی‌ها خارج کنید و در صورت قرمز بودن ۱۰۰ دلار برنده شوید شما کدام کیسه را انتخاب می‌کنید؟ پارادوکس اِلزبرگ می‌گوید مردم تمایل به کیسه با تعداد گوی قرمز و سیاه مشخص دارند تا کیسه نامشخص. دلیلش هم گریز از عدم قطعیت است.

احساس عدم قطعیتی که در انتظار وجود دارد، بیشتر از مدت زمان انتظار مردم را آزار می‌دهد. به همین دلیل چراغ‌های راهنما به شمارش معکوس مجهز شده‌اند. همچنین به همین دلیل است که اپلیکیشن‌های تحویل غذا، زمان تخمینی رسیدن غذا را به مشتری نشان می‌دهند.

گریز از عدم قطعیت

۱۶. اثبات اجتماعی

“خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو”. حتما این اصطلاح معروف را شنیده‌اید. راستی چرا؟ برای اینکه اینگونه مورد تایید جامعه به نظر می‌رسیم. چرا؟ چون به آن نیاز داریم. کدامیک از ما حاضریم “خواهی نشوی همرنگ رسوای جماعت شو” را پیش بگیریم؟ به سختی گروهی از ما حاضریم چنین کاری بکنیم چراکه اثبات اجتماعی یکی از گرفتاری‌های ماست. استفاده از پدیده اثبات اجتماعی در بازارایابی این روزها بسیار رایج شده است.

بگذارید این مثال را هم برایتان بزنم. روزی در جمع خانواده درباره نقش پارتی در موفقیت بحث می‌کردیم که تقریباً همه به جز من آن را در موفقیت لازم می‌دانستند و من هم زیر بار نمی‌رفتم. وقتی گفتگو ختم شد از پدرم که در آن جلسه حاضر بود و حرفی نمی‌زد پرسیدم نظر شما چیست؟ پاسخ ایشان جالب بود: “ایده تو بهتر است به شرط آنکه از پس انجامش بربیایی.” تا به عزت نفس نرسیم یکی از پایه‌های مهم رشد فردی را به جا نیاورده‌ایم.

مردم وقتی نمی‌دانند که باید چگونه رفتار کنند، کورکورانه از کاری که بقیه انجام می‌دهند تقلید می‌کنند. به همین ترتیب سیگار کشیدن بین زنان ایالات متحده‌ی آمریکا گسترش یافت. تبلیغ‌کنندگان به مدل‌های زن پول می‌دادند تا در رویدادهای عمومی سیگار بکشند.

اثبات اجتماعی

۱۷. پارادوکس فردکین

ما چقدر از وقت و عمرمان را صرف تصمیم‌گیری بین انتخاب‌های بی‌اهمیت می‌کنیم؟ بسیاری موارد جزئی هستند که احتمالاً نتجه‌شان تاثیر چندانی در زندگی ما ندارند اما ما روزانه انرژی زیادی را صرف آنها می‌کنیم. احتمالاً مثال‌ها الان در ذهن شما به صف شده‌اند. عجیب نیست اگر ۱۵ دقیقه را صرف این کنیم که صبحانه پنکیک سیب-دارچین بخوریم یا پنکیک موز-گردو. آقای ادوارد فردکین پارادوکس فردکین را معرفی کردد تا علت صرف وقت زیاد در تصمیمات بی‌اهمیت را نشان دهد.

هر چه دو گزینه بیشتر به هم شبیه باشند، انتخاب میان آن‌ها دشوارتر است. برای انتخاب میان هوندا و تویوتا زمان بسیار زیادتری را به نسبت انتخاب میان هوندا و فراری صرف خواهید کرد.

پارادوکس فردکین

۱۸. موقعیت‌طلبی

به نظر شما پولی که هزینه خرید خودرو می‌کنیم چه نسبتی با میزان درآمد و سطح زندگی‌مان داشته باشد؟ از عدد و رقم که بگذریم آیا موافقید که باید رابطه منطقی بین آنها باشد؟ پس چرا بعضی‌ها خانه ندارند و بقیه جاهای زندگی‌شان معمولی است اما ماشین‌های گران‌قیمتی سوار می‌شوند؟ مثال دیگری بزنیم. چرا بعضی‌ها، سبزی‌خوار بودن را چندان دوست ندارند اما سعی می‌کنند سبزی‌خوار باشند؟ احتمالاً برای این که نشان دهند آدم خوبی هستند. مثال‌های زیادی از این دست می‌شود زد که همگی از جنس پدیده موقعیت‌طلبی هستند.

هنگام انتخاب بین دو گزینه، مردم معمولاً گزینه‌ای را انتخاب می‌کنند که موقعیت اجتماعیشان را ارتقا می‌دهد. حتی اگر آن گزینه خیلی پر هزینه باشد. مثال: مردم ۲۵۰۰ دلار برای یک کیف دستی مارک می‌پردازند حتی اگر عملکرد آن شبیه کیف‌های ۲۵۰ دلاری باشد.

موقعیت‌طلبی

۱۹. عدم تطابق تکاملی

بگذارید یک سوال بپرسم، چرا وقتی می‌رویم سر یخچال و چشم‌مان به ظرف شیرینی می‌خورد می‌خواهیم همه ظرف را یکجا تمام کنیم؟ شاید بعد از احساس خوبی هم داشته باشیم اما احتمالاً یک جایی احساس عذاب وجدان هم می‌کنیم. پس چرا بار بعد هم این کار را می‌کنیم؟

علتش این است که اجداد ما، هوموسیپین‌ها، وقتی به درختی به میوه‌ای شیرین می‌رسیدند همه آن را نوش جان می‌کردند، چرا؟ چون معلوم نبود اگر آن را باقی بگذارند هموسیپین دیگری یا حیوانی آن را نخورد. پس تا نقد هست همه را می‌خوردند. اما حالا که دیگر آن مشکل وجود ندارد پس چرا باز همه را می‌خوریم؟ به دلیل پدیده عدم تطابق تکاملی. مثال‌هایی با بازه زمانی کوتاه‌تر هم می‌شود زد. اگر در شرایط کمبود بزرگ می‌شوید آیا پس از رسیدن به وفور و فراوانی در زندگی باز هم تمایل به همان سبک زندگی قبلی‌تان دارید؟ رشد فردی با درک تکامل و همسان کردن رفتارمان با موقعیت‌مان قابل حصول است.

انسان‌ها در شرایط کمبود تکامل یافته‌اند اما حالا در فراوانی زندگی می‌کننداین امر مقاومت در برابر چیزهایی که امروزه به وفور یافت می‌شوند اما در گذشته کمیاب بوده‌اند، مانند شکر و مواد مخدر را سخت می‌کند. این عدم تطابق تکاملی، منجر به مشکلات بسیاری مانند چاقی و اعتیاد می‌شود.

عدم تطابق تکاملی

۲۰. قانون متکالف

قانون متکالف ارائه شده توسط آقای جورج گیلدر بیشتر یک قانون مخابراتی به نظر می‌رسد که بر طبق آن ارزش یک شبکه با مجذور کاربرانش افزایش می یابد. اما به این فکر کنید این قانون چه تاثیری بر زندگی و تصمیم‌گیری‌های ما دارد. این که ما به یک رسانه اجتماعی بپیوندیم چون دوستان زیادی به آن پیوسته‌اند آیا دلیل خوبی است؟ این که خیلی‌ها از فلان برند خرید می‌کنند و با اضافه شدن هر مشتری مشتریان بیشتری به آنها می‌پیوندند باید سبب شود ما هم مشتری آنها شویم؟ این موضوع جای فکر دارد.

ارزش یک شبکه با افزایش تعداد کاربران آن شبکه افزایش می‌یابد. نحوه‌ی کار رسانه‌های اجتماعی به این صورت است: هر چه تعداد بیشتری از دوستانتان از یک برنامه استفاده کنند، احتمال پیوستن شما به آن برنامه بیشتر می‌شود.

قانون متکالف

در این مقاله، با الهام از رشته توییت آقای زین کاهن، به ۲۰ قانون نانوشته اما مهم در زندگی که همه باید بدانیم اشاره کردم. تلاش کردم برای هر مورد مثال‌های قابل فهمی بیاورم. اگر خوب دقت کنیم می‌بینیم این موارد و درک درست‌شان کمک زیادی به رشد فردی ما می‌کنند. رعایت آنها در زندگی و کار می‌تواند از ما انسان بهتر و موثرتری بسازد.

سپاس که این مقاله را تا انتها خواندید. لطفاً برای من بنویسید کدامیک از این قوانین برای شما چالش‌برانگیز‌تر است؟ برای بهتر شدن در آن چه راهی را پیشنهاد می‌کنید.